ارزوهایت بلند بود،
دست های من کوتاه؛
تو نردبان خواسته بودی، من صندلی بودم؛
با این همه،
فراموشم نکن؛
وقتی بر صندلی ات نشسته ای؛
و به ماه فکر می کنی ...
نظرات شما عزیزان:
فائزه ![](/weblog/file/img/m.jpg)
![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت0:36---19 شهريور 1391
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حالم با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه ی خلقت . ازین بودن ازین بدعت
ک انسان بودنو ماندن چ دشوار است
چ زجری میکشد آنکس ک انسان است و از احساس سرشار است........
ورژن جدید وبت مبارک آق فواد!! موفق باشی. قشنگ شده
پاسخ:خیییییییییییییییلی ممنووووووووووووون فائزه بسیااااااااااار خوشحال شدم که دوباره اومدیو نظر گذاشتی . مرسییییییییییییییی نظر زیبایی بود. توهم موفق باشی.
اگر روزی بشر گردی
ز حالم با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه ی خلقت . ازین بودن ازین بدعت
ک انسان بودنو ماندن چ دشوار است
چ زجری میکشد آنکس ک انسان است و از احساس سرشار است........
ورژن جدید وبت مبارک آق فواد!! موفق باشی. قشنگ شده
پاسخ:خیییییییییییییییلی ممنووووووووووووون فائزه بسیااااااااااار خوشحال شدم که دوباره اومدیو نظر گذاشتی . مرسییییییییییییییی نظر زیبایی بود. توهم موفق باشی.
عمیق ترین درد زندگی
نداشتن کسیست
که الفبای دوست داشتن را
برایت تکرار کند
...
و تو از او
رسم محبت بیاموزی!
پاسخ:نظر بسیااااااااار قشنگی بود ممنووووووووووون دوست عزیز. مرسیییییییییییییییییی
نداشتن کسیست
که الفبای دوست داشتن را
برایت تکرار کند
...
و تو از او
رسم محبت بیاموزی!
پاسخ:نظر بسیااااااااار قشنگی بود ممنووووووووووون دوست عزیز. مرسیییییییییییییییییی
.: Weblog Themes By Pichak :.